آیه "فمن یعمل مثقال ذرة..." چگونه با ثواب زیارت و گریه بر سیدالش
آیتالله مصباح یزدی در روز اول ماه محرم سال جاری در دیدار با فرماندهان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با یادآوری این آیه شریفه که "فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره"، به این شبهه پاسخ دادند که چگونه ممکن است ثوابهای فراوان نقل شده برای زیارت و عزاداری سیدالشهدا(ع) در روایات وارده از ائمه معصومین(ع) از جمله بخشودگی گناهان و ثواب هزار حج و عمره با این آیه شریفه که حتی بر محاسبه ذره خیر و شر در کارنامه اعمال انسان تأکید دارد، قابل جمع است.
متن کامل این گفتار خواندنی در ادامه آمده است:
مقدمه
فرارسیدن ایام عزاداری سیدالشهدا صلواتاللهعلیهوعلیابنائهالمعصومین را به پیشگاه مقدس حضرت ولیعصر اروحنافداه و همه علاقهمندان به اهلبیت تسلیت و تعزیت عرض میکنیم و از خدای متعال میخواهیم که در دنیا و آخرت دست ما را از دامان ایشان کوتاه نفرماید.
شرایط زمانی در این ایام موضوع بحث را تعیین میکند و نمیشود از آن گذشت و باید هر کدام از ما به اندازه لیاقتمان ـ از مبدأ صفر تا بینهایت ـ از این اقیانوس بیکران رحمت الهی صلواتاللهعلیه استفاده کنیم. ما هم در این ایام میکوشیم اظهار ارادتی به پیشگاه مقدس ایشان داشته باشیم و از خدای متعال میخواهیم که به برکت ایشان چیزی را که مورد رضایت اهلبیت است به ما الهام فرماید و توفیق عمل آن را نیز مرحمت کند.
از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه اطهار سلاماللهعلیهماجمعین مطالب عجیبی درباره محبت و توسل به سیدالشهدا و گریه و عزاداری برای ایشان نقل شده است، اما گاهی در اثر ناآگاهی و یا شبهههای شیطانی، برای بعضی جمع بین این معارف با دیگر معارف دینی و حتی نصوص قرآنی مشکل به نظر میآید. در این بحث ابتدا یک شبهه مطرح میکنیم و امیدواریم به برکت توسل به ائمه اطهار راهحل مقبول و دلنشینی به ما الهام شود.
محکمترین آیه
یادم میآید امام رضواناللهعلیه گاهی در درسشان موعظه میفرمودند ـ معمولا اواخر سال یک جلسه از درس اصولشان را به موعظه اختصاص میدادند و این غیر از درس اخلاقی بود که به صورت هفتگی داشتند. یکی از مطالبی که مکرر از ایشان شنیدم این است که میفرمودند: أحکمُ آیة فی کتابالله قوله عزوجل (محکمترین آیه در قرآن کریم این آیه است) «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»1 و به خصوص روی کلمه «یره» خیلی تأکید میکردند. در مقام موعظه میفرمودند که مراقب باشید چیزی را سبک نشمارید. اگر انسان حتی یک گناه را کوچک بشمارد عقوبتش را خواهد دید و خود این گناه در آن عالم به شکل عذاب مجسم میشود. میفرمودند محکمترین آیه قرآن که هیچ تشابهی در آن نیست و تأویلی برنمیدارد و مفهوم آن خیلی واضح و قطعی است این آیه است. شاید این تعبیر در روایت هم آمده باشد که محکمترین آیه در قرآن این آیه است که هر کس سر سوزنی، به اندازه سنگینی یک ذره، خوبی کند آن را خواهد دید و اگر به اندازه سنگینی یک ذره بدی کند، خواهد دید. پس معنای محکمترین آیه قرآن این است که اگر ـ العیاذ باللهـ مبتلا به معصیتی شدیم، دیگر برگشت ندارد مگر آنکه توبه کنیم تا بخشیده شویم.
حال این آیه با روایاتی که ثواب زیارت و گریه بر سیدالشهدا علیهالسلام را بیان میکند چگونه جمع میشود؟ روایاتی از این قبیل که هر کس برای سیدالشهدا علیهالسلام گریه کند همه گناهانش بخشیده میشود اگرچه به اندازه ریگ بیابانها و برگ درختان باشد. یا درباره زیارت سیدالشهدا آمده که حتی یک السلام علیک یا اباعبدالله ثواب حج و عمره دارد. اگر در کربلا زیارت کند که ثواب نود حج و نود عمره را دارد. حتی برای زیارت ایشان در روز عرفه یا برخی زمانهای دیگر تا ثواب هزار حج و عمره بیان شده است. توجه دارید که در گذشته گاهی حج یک سال طول میکشید؛ اینکه مقدماتش را فراهم کنند و با امکانات و شرایط آن زمان و با آن خطرها به حج مشرف شوند. حج مثل الان نبود که دو سه ساعت بروند و دو سه ساعت برگردند. حالا هزار تا چنین حج و عمرهای ثواب یک زیارت سیدالشهدا علیهالسلام؟! این روایات با آن آیه چگونه جمع میشود؟
ما شیعیان میدانیم (و حق هم همین است و همین باعث نجاتمان است) که در آنچه اهلبیت علیهمالسلام فرمودند شک و شبهه نیست. چه بسا ما سرّ آن را نمیدانیم، توجیه آن را نمیفهمیم، ولی میدانیم که آنها اشتباه نمیکنند. هزار حج و عمره! اصلا مگر کسی میتواند در عمرش هزار حج و عمره به جا بیاورد؟ آن هم خانه خدا با آن همه تشریفات و احرام و طواف و سعی صفا و مروه و آن خطرهایی که آن زمانها داشته است. چهطور میشود یک زیارت یا حتی گریه در مجلس عزای سیدالشهدا این همه ثواب داشته باشد؟!
عکسالعمل افراد ـ به حسب مرتبه تسلیمشان ـ در برابر این روایات بسیار متفاوت است. برخی که از اول خیلی گستاخانه میگویند اینها دروغ است، قابل قبول نیست، مخصوصا وقتی چنین آیهای داریم که هر کس سر سوزنی کار بد کند حتما نتیجهاش را خواهد دید، پس چگونه این همه گناهان که به اندازه ریگ بیابانها و به اندازه برگ درختان است با یک سلام یا یک گریه بخشیده میشود؟! این معنا با آن آیه چه طور میسازد؟ آیه را که نمیشود بگوییم دروغ است، پس حتما این روایات دروغ است! برخی اینگونه برخورد میکنند.
برخی دیگر کمی ملایمترند؛ میگویند این تعبیرات مبالغهآمیز است. وقتی میخواهند از چیزی تعریف کنند میگویند هزار برابر. برای اینکه مردم قدر زیارت امام حسین را بدانند تعبیرات مبالغهآمیزی کردهاند. به هر حال این سخن هم چیزی است شبیه سخن اول. انکار نیست یک پله نرمتر است، اما میگوید معنای حقیقی این روایات، درست نیست و نمیشود آن را پذیرفت. کسانی هم مثل ما میگویند هر چه پیغمبر و ائمه گفتهاند درست است، ما عقلمان نمیرسد. خیلی چیزها هست که حقیقت دارد و ما عقلمان نمیرسد.
ولی امروز بیشتر نسل جوان ما این روحیه تعبد و تسلیم را ندارند؛ یا باید بیان قانعکنندهای برایشان ارایه کرد که دلنشین باشد و بفهمند و بپذیرند و یا اینکه انکار میکنند، و این انکار هم توابعی دارد. شما فرض کنید اگر در ذهن جوانی این باشد که آنچه درباره زیارت و عزاداری سیدالشهدا گفته شده را آخوندها درست کردهاند و اصلی ندارد، آن وقت ببینید اصلا برای شیعه چه میماند؟ اگر سیدالشهدا و عزاداریهای محرم و صفر زیر سؤال برود مشکلات بسیاری ایجاد میشود. تنها همین نیست که مثلا بگوییم این حدیث و این مطلب درست نیست. این اشکال به خیلی از کارها تسری پیدا میکند. صحبت یکی دوتا آخوند و یک روضهخوان و یک مداح نیست. آن همه تقید و اهتمام شدید مراجع، بزرگان و اولیای خدا در طول تاریخ تشیع نسبت به زیارت سیدالشهدا علیهالسلام و یا خواندن هر روزه زیارت عاشورا را در نظر بگیرید. حال اگر جوانی یک درصد احتمال بدهد که همه اینها اصلی ندارد یا اغراق و مبالغه است کار خیلی مشکل میشود و زمینه تزلزل فکری در نسل جوان ما نسبت به این معارف به وجود میآید.
الحمدالله خداوند در جوانهای ما گرایشی به اسلام و معنویت قرار داده که بینظیر است. خداوند انشاءالله این صفا و نورانیت را ثابت بدارد و آن را وسیله نجات ملت ما قرار بدهد، ولی به هر حال این نگرانی و دغدغه فکری وجود دارد که آیا این درست است؟ چون نمیتوان هر دو طرف را پذیرفت. کدام را بپذیریم؟ برخی میگویند هر چه ائمه گفتهاند همان درست است و به ایمانشان لطمهای نمیخورد، اما خیلیها حتی این طور هم نمیتوانند بگویند؛ میگویند اینها که شما میگویید با قرآن نمیسازد، با عقل نمیسازد پس العیاذبالله دورغ است.
مقیاس ارزشیابی
فکر میکنم برای حل این مسأله میبایست قاعده کلیتری را مورد توجه قرار دهیم. چیزی که در اذهان عمومی ما هست و ریشه این گونه شبههها میشود این است که ما غالبا کارهای خوب را با مقیاسهای کمّی میسنجیم و به حجمش نمره میدهیم. مثلا اگر کسی صد تومان صدقه داد و دیگری صد میلیون، وقتی این دو کار را با هم مقایسه میکنیم میگوییم البته صد میلیون خیلی بهتر است چون یک میلیون برابر آن صد تومان است. تفاوتش مثل تفاوت یک است با میلیون. یعنی ارزش کار آنکه صد میلیون صدقه داده است یک میلیون برابر ارزش کار کسی است که صد تومان داده است. این حساب روشنی است دو دوتا چهارتاست. وقتی هم میخواهیم درباره اشخاص و کارهای خوبی که در دنیا انجام میگیرد صحبت کنیم، با همین نظر کمّی نگاه میکنیم. مثلا میگوییم ادیسون با اختراع برق چه خدمت بزرگی کرد؛ میلیاردها انسان از آن بهره میبرند، اما آن آخوندی که گوشهای نشسته قرآن میخواند یا درس فقه یا فلسفه یا تفسیری میگوید، این چه تاثیری برای جامعه دارد؟ حتما ارزش کار ادیسون خیلی بیشتر است و اصلا قابل نسبتسنجی نیست، میلیاردها برابر ارزش دارد. یادم هست پنجاه شصت سال پیش وقتی که میخواستند تازه خیابانهای قم را آسفالت کنند و غلتک و ماشینهای آسفالتریزی آورده بودند بعضی از این پیرزنها و پیرمردها میگفتند: این آخوندها برای ما چه کار کردند؟! ببین این خارجیها چه کار میکنند. چه چیزهایی درست کردهاند. این آخوندها چه فایدهای برای ما دارند؟
این سخن در دل خیلیهاست؛ میگویند یک آخوند مینشیند درسی میگوید و حداکثر رسالهای مینویسد. این چه خدمتی است؟ اما مثلا پاستور چه خدمت بزرگی به انسانها کرد. با کار او چه قدر مریض بهبود پیدا کردند. و از این گونه سخنها زیاد است. بسیاری از مردم ارزش کارها را با کمیتها و حجم و منافع مادیاش میسنجند ما هم کمابیش همینطوریم. کمی با دیگران فرق داریم اما کمابیش همین طوریم. اما دستگاه ارزشیابی اسلام با ارزشیابی ما انسانها تفاوت دارد؛ اولا اصلیترین ارزشها را به نیت میدهد. ممکن است آنکه صد تومان صدقه داده با نیت خالصی داده است. مثلا کل سرمایهاش همین صد تومان بوده است. پیرزنهایی بودند برای جبهه تخممرغ میدادند. گاهی کل سرمایهاش همین پنج شش تا تخممرغ بود که این را با تمام وجودش هدیه میداد. این که تمام داراییاش را میدهد با کسی که یک میلیون تومان برایش چیزی نیست و چه بسا وقتی این پول را میدهد ده جا میخواهد حساب کند تا دیگران هم بفهمند که ایشان این خدمت را کرده است و اسمش هم یک جایی باشد، فرق میکند. ما اینها را حساب نمیکنیم. میگوییم او یک میلیون تومان داد این صد تومان، اما خدا بیش از هر چیز، اول نیت را میبیند. داستان بیبی شتیته را شنیدهاید. پیرزنی بود در نیشابور نخ میریسید. کرباسی که درست کرده بود برای امام هدیه فرستاد. امام هیچ کدام از هدایا و پولهای کلانی را که قاصد آورده بود قبول نکرد، اما فرمود پارچه شتیته را بیاور. این پارچه حاصل وجود و شیره حیات او بود. اولا نیتش معلوم است، ثانیا اینکه چه پولی بوده و از کجا تهیه شده، حلال بوده یا حرام، و بالاخره در چه راهی میخواهد آن را صرف کند و کجاها مصرف میشود، و بسیاری از نکتهها و پارامترهای دیگری را که در فهم ما نمیگنجد؛ خدا محاسبه میکند؛ از اینرو گاهی میبینیم خدا برای کار کوچکی که به نظر ما چیزی به حساب نمیآید ارزش عظیمی قائل است.
من خیلی دوست ندارم به قصهها و حکایات تکیه کنم، اما بعضی قصهها آن قدر آموزنده است که فرض کنید اگر اصل قصه هم دورغ باشد اما روح داستان به طور قطع درست است. میگویند علامه مجلسی زمانی که شیخالاسلام بود و در دستگاه صفوی حکم وزیر را داشت با شاگردانش از کوچهای عبور میکرد و سیب قشنگی در دست داشت و آن را بو میکرد. یک زن یهودی بچه به بغل در خانهای ایستاده بود. بچه نگاهش به سیب افتاد و به مادرش گفت: من این سیب را میخواهم. مادر هم دعوایش کرد که بچه چه میگویی؟! این آقای شیخالاسلام است! بچه گریه افتاد. مرحوم مجلسی متوجه شد. برگشت و آن سیب را به آن بچه یهودی داد و رفت. بعد از وفات، خواب ایشان را دیدند. پرسیدند چه چیزی بیش از همه برای شما اجر و پاداش داشت؟ گفت آن سیبی که به آن کودک یهودی دادم. در آن هیچ شائبه ریا و امید پاداشی نبود تا کسی جایی آن را تعریف کند یا در عوض چیزی بفرستد. یا عالم بزرگواری که مدتها مجاور یکی از عتبات مقدسه بود روزی به حمام احتیاج داشت. از در صحن وارد شد تا از در دیگر خارج شود. در حال جنابت بود و خجالت میکشید که با این حال از داخل صحن عبور میکند. وقتی به روبهروی حرم رسید با خجالت سلام گفت و رفت. بعدها در عالم خواب به او گفتند که این سلام تو از همه زیارتهایت مقبولتر بود. چون با شرمندگی بود و ادعایی در آن نداشتی و خالص بود. وقتی زیارتی میخوانیم و حالی پیدا میکنیم میگوییم خب الحمدالله زیارت خوبی خواندیم اشک و آه و توسلی داشتیم، اما در حال جنابت با سرشکستگی و شرمندگی یک سلام داد، گفتند این از همه زیارتهایت بیشتر فایده داشت.
میبینید که مقیاس ما در ارزشیابی با مقیاس خدا کمی تفاوت دارد؛ اختلاف فتوا داریم با حضرت خدا! او ارزش را به چیزهایی میداند که ما اهمیت نمیدهیم، ما هم چیزهایی را ارزش میدانیم که خدا به آنها اهمیت نمیدهد. به آیهای که در باره شب قدر است توجه کنید: « لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»2 ؛ در هر سال شبی هست که بر هزار ماه برتری دارد. معمولا هزار ماه از عمر یک انسان تجاوز میکند، کمتر کسی هشتاد سال، هشتاد و چند سال عمر میکند. در سال شبی هست که بر همه عمر انسان برتری دارد. این شبی است که اگر بندگان خودشان را برای عبادت و عمل با اخلاص در آن آماده کنند ثوابش از یک عمر عبادت بیشتر است. « لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» دیگر آیه از این روشنتر میشود؟! هیچ شکی در آن نیست. پس ما باید در ارزشیابیهایمان تجدیدنظر کنیم. بدانیم گاهی حسابهایی که ما میکنیم درست در نمیآید و حسابهای دیگری هم در کار است.
ارزش واقعی، ارتباط با خدا
نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که از معارف دین یاد گرفتهایم که اساس همه ارزشهایی که انسان میتواند در دنیا کسب کند ارتباط با خداست. ارزش هر چیزی به آن اندازهای است که انسان را با خدا مربوط کند. اینکه این ارتباط چه اندازه در سعادت انسان موثر است ما عقلمان نمیرسد، اما بدانید که حتی لحظهای توجه به خدای متعال آن قدر در سعادت انسان اثر دارد که ساختن هزار ساختمان عامالمنفعه، و اختراع کردن برق و کامپیوتر و کشف کردن دوای سرطان آن اثر را ندارد. خدا مبدأ بینهایت همه ارزشهاست. یک سر سوزن هم با او ارتباط بیابیم با بینهایت رحمت ارتباط پیدا کردهایم.
باز این جا یک قصه برایتان بگویم. گاهی قصهها بیشتر در ذهن انسان میماند. مرحوم آقای طباطبایی رضواناللهعلیه از استاد اخلاقشان مرحوم میرزا علی قاضی رضواناللهعلیه نقل میکردند که گاهی خدا فردی را مدتهای طولانی به مصیبت یا مرضی گرفتار میکند تا یک یاالله بگوید و آن یاالله آن قدر برایش ارزش دارد که برایش یک عمر مصیبت بکشد. اگر خودش بود این یاالله را نمیگفت خدا از سر لطف و رحمتش او را سالها مبتلا میکند تا در آخر ناچار بشود و بگوید خدایا دیگر حالا به فریادم برس. آن خدایا گفتن به دردش میخورد. ما خیال میکنیم وقتی حجم عظیمی از کار ایجاد کنیم خیلی مهم است. ولی در مقیاس الهی چیزی مهم است که انسان را با خدا ارتباط دهد.
آسانترین راه
بعد از این دو مقدمه، میگوییم هیچ کاری در عالم سراغ نداریم که از توجه به سیدالشهدا سلاماللهعلیه راحتتر و آسانتر و در عینحال نافعتر برای همه مردم باشد؛ برای همه مردم، مسلمان، شیعه، سنی، حتی کافر بتپرست و مسیحی و یهودی. در سفری هندوستان بودم. مسئول خانه فرهنگ ایران در آنجا که از فضلای بزرگ است و بیش از سی سال است در هندوستان زندگی میکند و کاملا با فرهنگ و ادیان و زبانهای آنجا آشناست، میگفت: در بین برهمنها3 گروهی هستند که اسم خودشان را «حسینی برهمن» گذاشتهاند؛ برهمنهای عاشق امام حسین. بتپرست است، خدایی قبول ندارد چه رسد به اسلام و پیغمبر، اما افتخارش این است که عاشق امام حسین علیهالسلام است. چرا؟ چون فطرت انسان از ظلم بدش میآید و بالاترین ظلمی که در عالم انسانی سراغ داریم ظلمی است که به سیدالشهدا سلاماللهعلیه شد و از آن طرف آن مقاومت و بزرگواری که ایشان از خودشان نشان دادند. عواطف انسانی را هیچ چیزی بیشتر از این مسایل تحریک نمیکند. حال اگر امام حسین علیهالسلام را به عنوان بنده مقرب خدا بشناسیم که به وسیله او به خدا مربوط میشویم، ازچه راهی بهتر از این میشود با خدا ارتباط برقرار کنیم؟ اگر یک یاالله از یک مصیبتزده آن قدر برایش نافع است، پس این شبانهروزی که مردم در ایام محرم زندگی نمیشناسند - و هستند کسانی که دیگر شادی و لذت و خوشی زندگی و معاشرت خانوادگیشان را هم فراموش میکنند- این چهقدر برایشان فایده دارد؟ چنین ارتباطی از چه راه دیگری پیدا میشود؟ آیا جا ندارد که بگوییم ثواب یک یاحسین گفتن از هزارها عبادت شبانهروزی بیشتر است؟ بنابراین نباید تعجب کرد که خدا از روی لطف، به واسطه سیدالشهدا و توسل به آن حضرت راهی برای ارتباط ما به سوی خودش قرار داده است.
بداندیشی عامل فریب شیطان
البته متأسفانه گاهی گوشه و کنار بداندیشیهایی هم وجود دارد که خیلی خطرناک است و بعضی از جوانهای ما هم که به مذهب خیلی اظهار علاقه نمیکنند برای همین تصورات غلط است. برخی خیال میکنند خدا آمده دینی تشریع کرده است و چیزهایی را واجب و چیزهایی را حرام نامیده است و امام حسین العیاذبالله هم آمده دکانی در مقابل خدا درست کرده است! خدا میگوید برو نماز بخوان، عبادت بکن، گناهان کبیره نکن. امام حسین علیهالسلام میگوید هر کاری میخواهی بکن، یک قطره اشک بریز همهاش درست میشود؟! این تصور تصور باطل و ویرانکنندهای است. این خیال، کسانی را از دین زده میکند و عامل فریب شیطان است. حسینی که افتخارش این بود که در راه خدا فدا شود و نماز را در جامعه احیا کند چگونه میگوید حالا نماز نخواندی اشکالی ندارد، یک قطره اشک بریز برایت درست میکنم! پارتیبازی میکنیم! این تصور غلط است. بله اگر کسی با همان روحیه بندگی و سرشکستگی، گناه کرده اما دید ایام عاشوراست به مجلس سیدالشهدا رفت و عزاداری و گریه کرد چون سیدالشهدا بنده محبوب خداست محبتش را نسبت به خدا زنده میکند و این حال همراه با توبه و پشیمانی از گناهان است. این حال همه گناهان را میپوشاند.
بله یک گریه برای امام حسین میتواند همه دردها را علاج کند اما نه هر گریهای. ابنسعد هم برای سیدالشهدا گریه کرد. وقتی حضرت زینب سلاماللهعلیها به گودی قتلگاه آمدند و گفتند «اما فیکم مسلم؛ آیا در میان شما مسلمانی نیست؟» عمرسعد هم به گریه افتاد، و نظیر این گریهها بسیار است. درباره معاویه لعنةاللهعلیه گفتهاند بعد از شهادت امیرالمومنین علیهالسلام گاهی به علاقهمندان ایشان میگفت: از صاحبتان برایم تعریف کنید. آنها هم که منتظر فرصت بودند عاشقانه مداحی علی علیهالسلام میکردند. گاهی معاویه به گریه میافتاد و میگفت: راست گفتی ابوتراب همین طور بود. ولی این گریه برای معاویه فایدهای داشت؟! گریه برای سیدالشهدا میتواند اثر داشته باشد، اما بشرطها و شروطها. صرف جاری شدن اشک که اثری ندارد. بعضیها هستند هر حادثه رقتآوری ببینند اشکشان جاری میشود؛ اینکه هنری نیست. گریهای مطلوب است که از روی معرفت باشد؛ از آن جهت که امام حسین علیهالسلام بنده خاص خداست، کسی است که میخواست همه انسانها را از بدبختی نجات بدهد؛ انسانهای بیچارهای اینگونه با او معامله کردند؛ پا به بخت خودشان زدند و این چنین عامل سعادتشان را از دست دادند. چه قدر حماقت کردند.
نمونهای از برکات سیدالشهدا
پاسخ این پرسش که چگونه میشود گریه برای سیدالشهدا این همه اثر داشته باشد یا زیارت سیدالشهدا از حج و عمره بالاتر باشد این است که اینها از آثار عشق به حسین است که این عشق جلوهای از عشق به خداست. یا از ابتدا به عشق خداست و در عشق به امام حسین علیهالسلام ظهور پیدا کرده، و یا همین عشق موجب شده که انسان با خدا ارتباط پیدا کند، اما هر گریهای در هر جایی با هر رقتی باشد این اثر را ندارد. ما اصل این مطلب را باید بپذیریم سعی کنیم معرفت و محبت و عشقمان را به سیدالشهدا از آن جهت که بنده عزیز خداست تقویت کنیم. آن وقت این امر خود به خود باعث میشود که در سایه زیارت و علاقه به سیدالشهدا و بردن نام و گریه و عزاداری کردن برای ایشان محبت ما به خدا زیاد بشود و اصل سعادت هم همین ارتباط با خداست. همه چیزهای دیگر به این عنوان در دستگاه ارزشی الهی معنی پیدا میکند و عشق به سیدالشهدا چون بهترین راه برای ارتباط با خداست ارزشش از همه چیز بیشتر است.
سعی کنیم انشاءالله از برکات این رحمت واسعه الهی - که در این عالم بزرگراه رحمتی از این وسیعتر پرحجمتر و پرجاذبهتر سراغ نداریم- استفاده کنیم. یکی از برکات این رحمت الهی همین انقلابی است که در عالم بینظیر است و این همه برکات به واسطه آن جاری شده، آنچه کشور ما را از آن ذلت نوکری آمریکا، به این عزت رسانده همه به برکت نام سیدالشهداست. اگر نام امام حسین علیهالسلام نبود ـ به فرمایش امام اگر محرم و صفر نبود ـ هرگز این انقلاب پیروز نمیشد. دلیلش هم این است که این راه است که میتواند عواطف انسانی را در جهت خدا سوق بدهد؛ هیچ راه دیگری مثل این راه نیست. هیچ عبادتی چنین اثری ندارد که قلب انسان را به طرف خدا تحریک کند، و همه ارزشهای ما از اینجا سرچشمه میگیرد که رفتار ما، دل ما، عشق ما، علاقه ما و توجهات ما به طرف خدای متعال منعطف شود. چون این راه بهترین راه برای این ارتباط است ارزشش از همه چیز دیگر بیشتر است. یک زیارتش، گاهی اثر یک سلامش میتواند از سالها عبادت، عبادت دیگرانی که امام حسین را نشناختند بیشتر باشد. کسانی هستند که سالها غرق گناهان نگفتنی بودند ولی عشق امام حسین باعث نجاتشان شد و در سایه آنها دیگران هم نجات پیدا کردند.
مرحوم طیب و عشق به امام حسین علیهالسلام
مرحوم طیب ـ خدا انشاءالله درجاتش را عالی کندـ اعمال ظاهریاش خیلی مقبول نبود یک داشی بود، ولی دهه محرم که میشد همه چیز عوض میشد. ورق برمیگشت همه گناهان تعطیل میشد فکر دنیا و دنیاداری و پول جمع کردن و این حرفها فراموش میشد. دستهای که طیب در تهران راه میانداخت بینظیر بود. خرجی که میداد بینظیر بود. یک پهلوان یک داش میدانی. از طرف شاه او را گرفتند و محکوم به اعدام شد. عشق امام حسین کارش را به این جا رساند که وقتی از طرف شاه به او پیشنهاد کردند که تو فقط بگو من از خمینی پول گرفتم و این کار را کردم. گفت: من اعدام را بر این خیانت ترجیح میدهم. من به دین و سیدالشهدا خیانت نمیکنم. هر کار میخواهید بکنید. هر چه واسطهها و دیگران به او گفتند: شوخی نیست این چوبهدار است. گفت این کار از من نمیآید من اگر هر گناهی کردم به دینم و به امام حسین خیانت نمیکنم. اعدامش کردند. مایه نجات و سعادت او چیزی نبود جز عشق امام حسین علیهالسلام. ببینید چه کیمیایی است. حالا این یکی دو تا نمونهاش است؛ صدها و هزارها از این نمونهها هست.
پس ما باید اولا قدر این رحمت الهی را بدانیم. سبک نشماریم. در هر جایی هر چند دو سه نفر باشند بنشینند تا نامی از سیدالشهدا برده بشود و برای حضرت گریه کنند که در آن جا عنایت آقا امام زمان عجلاللهتعالی فرجه و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها خواهد بود. تجربههای فراوانی شده، اینها را غنیمت بشماریم و این سرمایههای عظیم را با یک شبهه راحت از دست ندهیم. اصلا مقیاس ما برای ارزشیابی غلط است. آن مقیاسی که خدا برای ارزشیابی دارد با مقیاسهای ما تفاوت دارد. آن خلوصی که خدا در سیدالشهدا سلاماللهعلیه دید اگر همه گناهکاران را به برکت او بیامرزد هیچ تعجبی ندارد. همه مهمان او بشوند. آن قدر پیش خدا مقام دارد که به خدا بگوید همه را میخواهم مهمانی کنم هیچ تعجب نکنید؛ البته حکمت الهی سر جای خودش هست یعنی هر کسی هر کار خیری کرده متناسب با خودش پاداش خواهد برد، اما نهایتا اگر همه دوستان امام حسین علیهالسلام روز قیامت آمرزیده شوند تعجب نکنید. البته ممکن است شرایطشان در عالم برزخ تفاوت بکند یا مقاماتی که به آنها داده میشود خیلی متفاوت باشد اما اگر کسی بگوید هر که محبت حسین در دلش باشد روز قیامت آمرزیده میشود تعجب نکنید.
پروردگارا تو را به حقیقت سیدالشهدا قسم میدهیم معرفت ما را به اهلبیت زیاد بفرما.
محبت آنها را در دل ما ثابت بدار.
خدایا ما را از کارهایی که باعث میشود که محبت اهلبیت در دلمان ضعیف شود حفظ بفرما.
پرودگارا قلب مقدس حضرت ولیعصر ارواحنا فداه را از همه ما خشنود بفرما.
ما را با نام حسین زنده بدار و با نام حسین بمیران و با حسین محشور بفرما.
روح امام راحل را در این ایام مهمان سیدالشهدا قرار بده.
شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما.
عاقبت امر ما ختم به خیر بفرما.
سایه مقام معظم رهبری را بر سر همه ما مستدام بدار.
و عجل فی فرج مولانا.
1 . زلزال، 8-7.
2 . قدر، 3.
3 . هندوها طرز فکرشان کاستی (طبقاتی) است انسانها را در جامعه به چند طبقه تقسیم میکنند و معتقدند این طبقهها ذاتی است و قابل تغییر نیست. بالاترین طبقه اجتماع برهمنها هستند که سلاطین و علما و وزرا و بزرگان از آنهایند تا به طبقه پایین میرسد که نجسها هستند. نجسها کسانی هستند که اگر در ظرفی غذا بخورند، دیگری حق ندارد از آن ظرف غذا بخورد، معمولا اینها غذاهایشان را در برگ درخت موز میریزند تا وقتی غذایشان را خوردند آن را دور بیاندازند. جمعیت عظیمی از هندوستان از نجسها هستند.