شبهه وقتی قرآن داریم، چرا باید به احادیث مراجعه کنیم؟
شبهات رایج در افواه
ش (تهران): وقتی قرآن را در دست داریم، چرا باید به احادیثی مراجعه کنیم
که معلوم نیست چقدر صحیح باشند؟ لطفاً فقط با استناد به قرآن پاسخ دهید تا
نقض غرض نگردد.
«ایکس - شبهه»:
اگر چه این سخن را اولین بار عمر بر بالای منبر و در لجاجت با
امیرالمؤمنین علیهالسلام و برای جلوگیری از نشر معارف اصیل قرآنی بیان
داشت و گفت: «حسبنا کتاب الله» یعنی کتاب خدا برای ما کافیست و نیازی به
تفسیر و تأویل شما نداریم، اما امروز هیچ مسلمانی اعم از شیعه و سنی بر این
باور غلط نیست [البته به غیر از وهابیت که برای نابودی اسلامی آمده است].
چرا اولاً حتی برای وهابیها نیز عملی نیست و ثانیاً هر کسی به عقل و به
همین قرآنی که به آن استناد میکند رجوعی نماید، برایش مسجل میگردد که
باید با بهره جستن از علم و کلام اهل عصمت (ع) که به آن حدیث و روایت گفته
میشود قرآن را فهم نماید. مثل هر علم دیگری که باید برای فهمش به متخصص ان
مراجعه گردد.
حال برای روشنتر شدن موضوع به چند محور ذیل به عنوان نمونههایی بسیار ساده و متقن اشاره میگردد:
الف –
مگر همین قرآنی که به آن استناد و بسنده میکنند و میگویند این کلام وحی
است، به خودشان نازل شده است؟ مگر به پیامبر اکرم (ص) نازل نشده و او بیان
نداشته است؟ پس همین قرآن نیز «حدیث» پیامبر است. یعنی او بیان نموده است.
حال چطور شده که در میان بیانات ایشان، بخشی را قبول دارند و بخش دیگری را
قبول ندارند؟
ب –
اما راجع به خود قرآن نیز سؤال میکنیم: کدام کتابی (حتی الفبا) بدون معلم
قابل تعلیم و تعلم بوده که قرآن باشد؟ حال چه کسی به قرآن علم دارد و
میتواند تعلیم دهد به جز همان پیامبر اکرم (ص)؟ مگر در همین قرآنی که در
دست دارند نمیخوانند که خداوند میفرمایند: پیامبران را فرستادم تا هم
کتاب را برای امت بخوانند و هم تعلیم دهند؟ آیا این تعلیم به جز همان «سنت»
که شامل عمل و گفتار (حدیث) است صورت میپذیرد؟
«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» (الجمعه - 2)
ترجمه:
اوست آنکه در [میان] مکّیان [یا مردمان درس نخوانده] پیامبری از خودشان
بر انگیخت، که آیتهای او را بر آنها میخواند، و آنان را پاک میکند، و
ایشان را کتاب و حکمت میآموزد، و اگر چه از پیش در گمراهی آشکار بودند.
ج –
آیا در همین کتابی که در دست دارند و به آن بسنده میکنند، نخواندهاند که
خداوند فرموده من فقط کتاب نفرستادم، بلکه رسول فرستادم و به همراه او
کتاب و نیز میزان را هم نازل کردم، تا مردم بتوانند کتاب را از رسول
بیاموزند و خودشان را با الگوی زنده و تجسم کتاب «میزان – امام»، میزان
کنند:
«لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ...» (الحدید – 25)
ترجمه: ما پیامبران خود را با معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم براستی و داد برخیزند ... .
آیا
موحد اول رسول را قبول میکند و بعد کتابش را یا بالعکس؟ پس اگر اول رسول
را قبول مینماید، چطور پس از آشنایی با کتاب، رسول را کنار می گذارد؟!
ج –
مگر در همین کتاب نمیفرماید که قرآن شامل آیات «محکم و متشابه»است و فقط
آنان که در قلبشان انحراف وجود دارد از متشابهات آن استفاده میکنند و نیز
هیچ کس از تأویل قرآن نمیداند مگر خدا و راسخون در علم؟ حال چطور کتاب را
در دست می گیرند و راسخون در علم را کنار می گذارند؟
«هُوَ
الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ
الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ
زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ
ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ
الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ
رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» (آل عمران - 7)
ترجمه:
او کسی است که بر تو کتاب فرو فرستاد. [پارهای] از آن آیههای محکم است،
آنها اساس کتابند، و بعضی دیگر متشابهات. و اما آنان که در دلهایشان کژی
است از متشابهات آن پیروی میکنند برای فتنه جویی و جستجوی تأویل آن. و
تأویل آن را جز خدا و استواران در علم ندانند. [آنها] میگویند: بدان ایمان
آوردیم همه از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان پند نگیرند.
د –
اگر کتاب را در دست گرفتیم و در ترجمه، تفسیر، تأویل و فهم آن اختلاف
کردیم – چنان چه هم اکنون نیز اختلاف بسیار است و یکی از عمدهترین موارد
اختلاف همین ضرورت رجوع یا عدم رجوع به رسول و راسخون فیالعلم در فهم قرآن
است – چه میکنیم؟ مگر در قرآن به صراحت نفرمود که در هر اختلافی که پیش
میآید به رسول و اولیالامر مراجعه کنید و ببینید آنها چه میگویند؟
«یا
أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ
أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ
إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ
الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً» (النساء - 59)
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آوردهاید از خدا فرمان برید و از پیامبر و از خداوندان
فرمان خویش اطاعت کنید و اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و فرستاده
[او] باز برید، چنان که به خدا و روز آخرت ایمان داشته باشید. آن بهتر است
و سرانجام [آن] نیکوتر است. (59)
ه –
به غیر از موارد فوق، باید دقت نمود که «قرآن کریم» مانند هر چیز دیگری،
فقط وسیلهی آگاهی و هدایت است [که آن هم با شرایط فوقالذکر حاصل
میگردد]، لذا مثل هر وسیلهی دیگری ممکن است به نفع یک عده و به ضرر
عدهای دیگر تمام شود و این چنین نیست که هر کس قرآن را در دست گرفت، آگاه و
هدایت شود. همانطور که عدهای با علم، پول، قدرت و ... به فلاح میرسند و
عدهای به قعر جهنم سقوط میکنند، با قرآن نیز عدهای هدایت میشوند و
عدهای هم سقوط میکنند. چنان چه میفرماید:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» (الإسراء - 82)
ترجمه: و فرو میفرستیم از قرآن، آنچه را که آن شفاست و مؤمنان را رحمتی است، و ستمکاران را جز زیانکاری نیفزاید.
پس
قرآن کریم نه تنها ظالمین را هدایت نمیکند، بلکه بر گمراهی و خسران آنها
میافزاید. و حال چه ظلمی بالاتر از این است که انسان کلام خدا را در دست
بگیرد و به زبان جاری کند و هر گونه خودش دلش خواست تفسیر و تأویل کند و
بیان خودش را هم به خدا نسبت داده و بگوید: خدا چنین میفرماید. این افترای
به خداست که بزرگترین ظلم است و قرآن موجب انحراف بیشتر چنین اشخاصی
میگردد:
«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» (الأنعام - 21)
ترجمه: و کیست ستمکارتر از آنکه به افترا بر خدا دروغ بست یا آیات او را تکذیب کرد؟ بیگمان ستمکاران رستگار نمیشوند.
به
همین خاطر شاهدیم کسانی که گمان کردند خود میتوانند با حذف رسول و
اولیالامر (سنت، حدیث و روایت) به قرآن رجوع کرده و شخصاً همه چیز را فهم
کنند، بدون استثناء منحرف شدند. مضاف بر این که مگر جزئیات همهی احکام در
قرآن بیان شده است؟ مثلاً چگونه نماز خواندن؟ یا آن که خداوند خود فهم و
اجرای آنها را به پیروی از رسول و اولی الامر ارجاع داده است؟
و –
در خاتمه آن که اصلاً چنین نیست که احادیث و روایات وارده، صحت و سقمشان
معلوم نباشد. این نامعلومی فقط برای کسانی است که نسبت به آن علم ندارند و
البته آنان نیز باید به اهل علم مراجعه کنند. چنان چه همه پزشکی نمیدانند و
یک عده در این علم مرجع هستند و عدهی کثیر دیگر مقلد.
مگر
ما در ادبیات به بهانهی این که چند دو بینی یا حتی غزل به نام حافظ یا
حکیم عمر خیام جلع شده است، همهی اشعار آنها را تکذیب کرده و کنار می
گذاریم؟ یا به بهانهی چند نقاشی جعلی به نام پیکاسو یا وین سنت فان خوخ
(در لسان ما معروف به ونسان ونگوگ) و ...، همهی آثار آنان را تکذیب کرده و
کنار میگذاریم یا با وجود کثرت تحریف در بیان تواریخ مختلف دورههای
متفاوت، همهی تاریخ را کنار می گذاریم؟ خیر. بلکه میگوییم به راحتی و یا
به سختی میتوان اصلی و جعلی بودن آنها را تشخیص داد. و احادیث و روایات
نیز همین گونهاند و برای اهل علم با توجه به سختیهای تحقیق، تشخیص اصلی
یا جعلی بودن احادیث و روایات، به ویژه با توجه به محک عقل و قرآن، بسیار
راحت است.